جدول جو
جدول جو

معنی پاک دیم - جستجوی لغت در جدول جو

پاک دیم
همگی، به طورکامل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک نام
تصویر پاک نام
نیک نام، خوش نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه با نظر پاک بنگرد، پاک بیننده، نیک بین، آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دل
تصویر پاک دل
کسی که کینه، حسد و گمان بد به دیگری نداشته باشد، آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد، پاکیزه دل، خوش قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پال دم
تصویر پال دم
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، رانکی، قشقون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالادیم
تصویر پالادیم
عنصر فلزی نقره فام، نرم و چکش خوار که در تهیۀ آلیاژها و ساخت ابزارهای جراحی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دین
تصویر پاک دین
کسی که دین و آیین راست و درست دارد، دین درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک داد
تصویر پاک داد
عادل، دادگر، برای مثال چنین گفت کز داور پاک داد / دل ما پر از ترس و امّید باد (فردوسی۴ - ۱۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دست
تصویر پاک دست
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، درست کردار، راست کار، صحیح العمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک بوم
تصویر پاک بوم
پاکیزه بوم، سرزمین پاک، خاک پاک، زمین مقدس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای دام
تصویر پای دام
تله، دام، نوعی دام که از موی دم اسب درست کنند و در زمین بگسترانند تا پای پرندگان در آن گیر کند
مرغی که صیاد در کنار دام ببندد تا مرغان دیگر به هوای او در دام بیفتند
کنایه از هر نوع حیله و نیرنگی که برای فریب دادن کسی به کار ببرند، برای مثال گفتم به پایگاه ملائک توان رسید / گفتا توان اگر نشود دیو پای دام (خاقانی - ۳۰۲)، خصم را روز چند مهلت داد / لاجرم خصم پای دام نهاد (سنائی۱ - ۲۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
آنکه از روی شهوت به نامحرم نظر نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک سیر
تصویر پاک سیر
آنکه سیرت های خوب و پسندیده دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دامن
تصویر پاک دامن
نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه، برای مثال در حقّ من به دردکشی ظن بد مبر / کآلوده گشت جامه ولی پاک دامنم (حافظ - ۶۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
لقب سیدرضی، از مانک به معنی ماه و دیم به معنی روی است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کتاب النقض ص 442 و مانگ دیم شود
لغت نامه دهخدا
(کِ دُوْ وُ)
پسر شارل اول. متولد در قصر سن جیمز بسال 1633 و متوفی در سن ژرمن بسال 1701 میلادی وی بسال 1685پادشاه انگلیس شد. او سلطانی مستبد و جبار بود و بااحساسات ملی انگلیسیان. او با موافقت کردن با کاتولیکها و عقد اتحاد با لوئی چهاردهم مخالف بود. وی به دست گیوم ناسو شاهزادۀ ارانژ از تخت سلطنت خلع گردید و زندگانی خود را در فرانسه در قصر سن ژرمن واقع در لی به پایان رسانید
پادشاه اکس از 1437 تا 1460 میلادی متولد بسال 1430 و متوفی بسال 1460
ملقب به عادل. پادشاه آراگون (1260- 1327 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کُ یِ)
عاصمۀ لوآر از ناحیۀ روان بدامنۀ جبال مادلن که راه آهن پاریس، لیون، بحرالروم از آن گذرد و سکنۀ آن 1490 تن است
لغت نامه دهخدا
کشور پاک، خطۀ پاک،
پاک نهاد:
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی و بادانش و پاک بوم،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
(اَ خَف ف)
آنکه نظری پاک دارد، آنکه عمل کسان را حمل به صحّت کند:
کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست
صفای همت پاکان و پاک بینان بین،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(جَ)
عفیف. معصوم. عفیفه. معصومه:
زانکه عادت کرده بود آن پاک جیب
در هزیمت رخت بردن سوی غیب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
که به ریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند
لغت نامه دهخدا
(یَ)
که سیرتهای پاک و پسندیده دارد:
مهتر پاکخوی پاک سیر
خواجه سید عمید ابن زیاد.
فرخی
لغت نامه دهخدا
نوعی از بازی که با سه طاس (کعبه کنند و برای بردن آن باید از ده بیشتر داشت
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
آنکه بریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند نظر پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک جیب
تصویر پاک جیب
عفیف معصوم عفیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک بین
تصویر پاک بین
آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدین
تصویر پاکدین
آنکس که اعتقاد پاک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک بوم
تصویر پاک بوم
کشور پاک خطه پاکبوم پاک زمین مقدس، پاک نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک داد
تصویر پاک داد
عادل دادگستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سیر
تصویر پاک سیر
آنکه سیرنهای پاک دارد آنکه سیرتهای پسندیده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا دیر
تصویر پا دیر
شمع زدن به دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک دامن
تصویر پاک دامن
((مَ))
برخوردار از پاکدامنی، نداشتن وضع یا کیفیت رفتارهای زشت و ننگین
فرهنگ فارسی معین
زردی چهره
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن همه ی محصول درخت به گونه ای که چیزی بر آن باقی نماند
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سو، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی